کودکی و دنیای خیالی قصهها
چند وقت پیش، یک خانم معلم به یکی از قصههای من انتقاد کرد و گفت: «خیلی رویاپردازانهست و دختر من بعد از شنیدن قصههای شما غرق در دنیای خیالی میشه و من این اتفاق رو دوست ندارم.»
یاد جملهای که براندو اسکایهورس* در ورکشاپ نویسندگی خلاقش گفته بود، افتادم: «قصههای ما همون رویاهامون هستن که با نوشتنشون، دیگران رو به اونها دعوت میکنیم.»
راستش نمیدونستم باید به اون خانم معلم چی بگم؟! شاید به نظر خیلیها زندگی در رویاها و دنیای خیالی، کار بیهودهای باشه؛ اما من خوشحالم که با قصهام یک نفر رو از دنیای واقعی دور کردم و به دنیای خیالی خودش بردم؛ درست همون چیزی که در بچگی رویای خودم بود!
چطور قصهساختن رو تمرین کنیم؟!
اینکه گفتم «قصه ساختن» برای من مثل یک بازی بوده و هست، شاید عجیب به نظر برسه! دوست دارم یکی از روشهای قصهبازی که در بچگی انجام میدادم رو اینجا بنویسم:
توی این بازی اول باید از بین حرفهای اطرافیان چند کلمه بیربط رو انتخاب کنیم و بعد سعی کنیم در کمترین زمان با اون کلمهها یک قصه کوتاه یا بخشی از یک قصه رو بسازیم.
دیدگاه خود را بیان کنید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامت گذاری شدهاند *