اصلا لازم نیست کار خارقالعاده ای انجام دهید یا به فکر هدیهای گران قیمت باشید. مجموعه کتابهای «عاشقانههایی برای همیشه»، «بهترین دوران زندگی زن»، «کمال زن بودن» و «کتاب معجزات کوچک برای زنان»؛ کتابهای مناسبی هستند برای هدیه دادن به مادران عزیزتان و یا همسرانتان که بی ادعا عشق میورزند. کافیست به اولین کتابفروشی نزدیک محل زندگی خود مراجعه و یکی از آنها را برای عزیز خود خریداری کنید. کتاب همیشه و در هر حال بهترین هدیه است.
معرفی ۱۰ کتاب خواندنی برای هدیه روز زن
۱- «عاشقانههایی برای همیشه»
بعضی از کتابها شانس این را پیداکردهاند که همیشه خوانده شوند. آنها حصار زمان و مکان را از بین بردهاند و زبان و قومیت نمیشناسند. اما خوانده شدن تنها واژهای نیست که میتوان به این آثار نسبت داد. آنها سهم زیادی در فرهنگ کتابخوانی نسلهای مختلف بازی میکنند. میتوان گفت این کتابها نبض تپنده کتابخانههای بزرگ جهان هستند.
«عاشقانههایی برای همیشه» از این دستهاند، به نظر میرسد کمتر کسی است که نام «دزیره»، «غرور و تعصب»، «بابا لنگدراز»، «بلندیهای بادگیر»، «ربکا» و … را نشنیده باشد. این نامها در طول سالهای مختلف و با نسلهای متعدد همراه شدهاند و عشق و سرگشتگیشان را به زیباترین شکل روایت کردهاند. شما میتوانید مجموعه از ۱۰ رمان عاشقانه کلاسیک دنیا را به مادرتان هدیه دهید.
۲- «بهترین دوران زندگی زن»
اگر مادرتان در دوره میانسالی به سر میبرد، این کتاب بهترین گزینه است. کتاب «بهترین دوران زندگی زن» نوشته زیتا آنت وبر است. میانسالی یکی از مهمترین دورههای زندگی آدمیان است و میتوان گفت با توجه به تغییر و تحولات هورمونی، اهمیت این دوره در زنان بیشتر قابل مشاهده است. نویسنده کتاب مسائلی را دربارهی مسائل و مشکلات زنان میان سال مطرح میکند و در صدد است به مخاطبان نشان دهد چگونگی رویارویی با آن مشکلات را فرا گیرند.
وبر معتقد است، بسیاری از زنان در این دوره با نامطمئنیها و تغییراتی مواجه میشوند که میتواند بر روی کیفیت زندگی آنان تاثیر داشته باشد. آنها با مسائل و مباحث مختلفی روبرو میشوند، مسائلی چون؛ از دست دادن طراوت و زیبایی جوانی، رفتن فرزندان از منزل، بازنشستگی، مشکلات جسمی و دیگر چالشهای احساسی و عاطفی. مباحث کتاب با تمرینات و روایت گوناگون از زندگی زنان میان سال همراه است. بسیاری از این زنان معتقدند که با پای گذاشتن به دوران چهل سالگی توانستهاند هراسها و نگرانیهای بی اساس را پشت سر بگذارند و به زنی مدبر و با فراست تبدیل شوند.
۳- «معجزات کوچک برای زنان»
خوب است که در این روز عشق هدیه بدهید. کتاب “معجزات کوچک برای زنان” درباره عشق است. عشقهایی که خلوص آن همه جا را فرا میگیرد و مهرههای زندگی آدمی را همچون شطرنج میچیند تا آدمهایی که ـ برای نمونه ـ در دوران جنگ جهانی دوم همدیگر را گم کردهاند، به طرز اعجابآوری دوباره در کنار همدیگر قرار گیرند؛ و یا مادربزرگ پیری که آروز میکند بیماری نوهاش به او منتقل شود، به آرزویش (زندگی بخشیدن به نوهاش) برسد. عشق در تکتک خاطرات زنان این کتاب، زندگیبخش است و ضد خشونت، نومیدی، کینه، جنگ و ویرانی است.
۴- «کمال زن بودن»
اگر قصد دارید هدیهای بدهید که استقلال مادر و یا همسرتان را یادآور او شوید و راهکارهای قویتر بودن را فرابگیرند کتاب «کمال زن بودن» پیشنهاد خوبیاست. زنان و مردان دنیای امروز، جای خالی طبیعت زنانهی خود را احساس میکنند. هر جا که چنین خلأ، شکاف یا شاید بهتر است بگوییم زخمی در کار باشد، بهترین درمان آن در خون خود زخم است.
بنابراین خلأ زنانگی از راه پیوند با مردانگی درمان نمیشود و نیاز به پیوندی درونی است تا بخشهای مختلف وجود را به هم وصل کند. این کار با به یادآوردن یا کنار هم گذاشتن مجدد پیکر مادر و دختری ممکن است. بهعنوان رواندرمان زنان بین سی تا پنجاه ساله، فریاد نارضایتی از موفقیتهای کاری را بسیار شنیدهام. این حس نارضایتی با کلماتی مانند احساس بیثمر و نتیجه بودن، پوچی، نقص و حتی خیانت برایم توصیف شده است.
این زنان سفر کلیشهای مردان در مسیر زندگی را پیش گرفته و به موفقیتهای شغلی، هنری و تحصیلی رسیده بودند اما همچنان این سؤال در ذهنشان باقی بود که: همهی اینها برای چیست؟ اشتیاق این زنان برای کسب موفقیت هرچه بیشتر برنامهی کاری سنگین، خستگی، رنج و ناراحتیهای ناشی از تنش و استرس را برایشان به ارمغان آورده و آنها از تشخیص اینکه کجای راه را اشتباه رفتهاند ناتواناند.
زمانی که این زنان پیمودن مسیر موفقیت را در پیش گرفتند تا مورد قدردانی قرار گیرند فکر نمیکردند درنهایت به اینجا برسند. انتظار نداشتند تصویری که از رسیدن به قله در سر میپروراندند به قیمت فدا کردن روح و جانشان حاصل شود. با توجه به آسیبهای روحی و جسمی که در این جستجوی قهرمانانهی موفقیت به زنان وارد آمده میخواهم نتیجه بگیرم که زنان این درد را تجربه میکنند زیرا الگوی انتخابیشان سرشت آنها را انکار میکند.
۵- «هفته چهل و چند / بیست روایت از مادری در همین روزها»
مادر شدن یکی از رویدادهای مهم زندگی بانوان است که زندگیشان را به طور کلی و جسم و جانشان به طور خاص تحت تاثیر قرار میدهد. زنان عاطفهی مادری دارند که بالفعل است ولی به محض رشد کردن انسانی دیگر در بطنشان آن حس بیدار شده و وجودشان را در بر میگیرد. این حس زیبا و هراسانگیز است. شاید به این خاطر است که مادر بزرگها به نوههایشان میگویند: «مادر شدن که ترس نداره» شاید با این کار میخواهند ترشان بریزد.
در واقع مادر شدن و مادر کردن کاری تمام وقت، خطیر، پر مسئولیت، پیچیده، دشوار و شیرین است. چیزی سهل و ممتنع. آنقدر آسان نیست که ساده و سرسری گرفته شود. خیلی سخت نیست که به آمادگیهای عجیب و غریب و تمرینهای چند ماهه نیاز داشته باشد.
همهی مادرهای جهان بعد از آنکه فرزندشان به دنیا میآید و او را در آغوش میگیرند وارد جهانی شگفتانگیز میشوند که چیزی از آن نمیدانند ولی به مرور زمان راه و رسماش را یاد میگیرند و ماهر میشوند.
مادران امروز مطلع، باسواد، مستقل و متکی به نفس هستند. اما گاهی وقتها اطلاعات عجیب و غریب و گاه نادرس در شبکههای اجتماعی و راهنماییهای غلط خالهخانباجیها سردرگم، مضطرب و نگرانشان میکند. البته بعد از مدتی آرام میگیرند و راه خودشان را میروند.
بیست بانویی که در بخشهای گوناگون جامعه قرار گرفته و مادر هستند از این تجربهی شگرف نوشتهاند و فراز و فرودها، نگرانیها، فشارهای روحی روانی، شیرینیها و خوشیهایش را با مخاطبان در میان گذاشتهاند. مطالعهی نوشتههایشان که صریح و بیپرده از اضطرابها، ترسها و دغدغههای بیشمار گفتهاند، حیرتانگیز است.
در بخشی از کتاب «هفته چهل و چند / بیست روایت از مادری در همین روزها» که توسط نشر اطراف منتشر شده، میخوانیم:
«پسرکم یک ساله شده است. هنوز شبها با خودم کلنجار میروم. هزار سؤال توی سرم چرخ میزند. اشتباه نکردهام؟ اشتباه نمیکنم؟ شب که میشود، پدر و پسر که میخوابند، جلوی چشمهایم خانهای است که انگار نه انگار از صبح تا شب در آن دویده و تمیز و مرتبش کردهام. سگ میزند و گربه میرقصد.»
۶- «مامان و معنی زندگی»
همهی آدمها با مشکلات، سختیها، غم، اندوه، حسرت، از دست دادن عزیزان، ناامیدی، شک، ترک شدن، شکسته شدن قلب، جریحهدار شدن احساسات و … دست و پنجه نرم کردهاند.
دکتر اروین د. یالوم روانپزشک اگزیستانسیال و نویسندهای که دههها در مدرسهی روانشناسی دانشگاه استنفورد تدریس کرده و مبدع روانشناسی اگزیستانسیال است در کتاب «مامان و معنی زندگی» با الهام گرفتن از یادداشتهایی که بعد از پایان هر یک از جلسات مشاوره نوشته قصههایی ساخته که در آنها داستان رویارویی افراد با سختیها و پیروزیشان را روایت کرده.
او از زنی میگوید که همسرش را بعد از سالها زندگی مشترک از دست داده و باید با فقدان، غم، اندوه، سوگ و تنهایی دست و پنجه نرم کند و به شرایط عادی برگردد. یا زندگی مردی را روایت میکند که بعد از ابتلا به بیماری صعبالعلاج و شکست دادناش برای رسیدن به شرایط عادی تلاش میکند.
اروین یالوم در شروع کتاب از رابطهی غریب و گاه آسیبزننده با مادرش میگوید که در تقریبا اکثر قریب به اتفاق خانوادههای ایرانی وجود دارد.
در بخشی از کتاب «مامان و معنی زندگی» که با ترجمهی پسیده حبیب توسط نشر قطره منتشر شده، میخوانیم:
«می دانم احساس خوبی نسبت به خونه ات، پاهات و پوستت نداری. ولی این ها «تو» نیستند. این ها فقط چیزایی «درباره ی» تو هستند، نه «تو»ی اصلی و حقیقی. به اصل خودت نگاه کن. آنجا چه چیزی را می خواهی تغییر بدهی؟»
۷- «مادر»
مادران زیبا، دوستداشتنی، مهربان، صبور، دلسوز و از خود گذشته هستند. آنها برای همسر و زندگیشان از جان و دل مایه میگذارند. ولی بعضی از مادران هستند که در شرایط و موقعیتهای عجیب و غریب حاضر میشوند، ضربات کاری و مرگبار میخورند، همه چیز و دار و ندارشان از دست میرود اما خم به ابرو نیاورده، میایستند و کار میکنند. با سختیها روبرو میشوند تا فرزندانشان را بزرگ کنند و به عرصه برسانند. یکی از این زنان پهلاگی شخصیت اصلی رمان «مادر» نوشتهی ماکسیم گورکی نویسندهی شهیر روس است. همسرش او که رعیتی بینام و نشان است و در کشور چین پیش از انقلاب زندگی میکند را رها کرده و گم و گور شده.
حقارت پهلاگی را ویران و زمینگیر کرده. مستاصل و بیپناه مانده ولی به پا میخیزد، میایستد و در مزرعه مشغول کار میشود. سه بچه و مادر شوهر کهنسال و تقریبا زمینگیرش را نگهداری میکند. او آبروداری کرده و به اهل محل و همسایهها اعلام میکند همسرش برای پیدا کردن شغل و ملاقات با یکی از دوستان به سفر رفته. اط طرف او برای خودش نامه مینویسد و میفرستد. زن در کارخانهای مشغول کار میشود و کارگری میکند.
کم کم پنجاله ساله میشود ولی آنقدر شکسته و ویران است که نود ساله به نظر میرسد. دود کارخانه را استنشاق میکند و گرد سیاهی وجودش را گرفته. یگانه روش آرام شدن را در مستی مییابد. الکل مینوشد تا از ظلم، ستم و بیدادی که بر او رفته فرا کند. به زور و ضرب بچههایش را بزرگ میکند و سعی میکند پسرش پاول ولاسف مثل پدرش وحشی، بزنبهادر و الکلی نشود. همسر پهلاگی و پدر پاول جان میدهد. پسر به راهی میرود که نگرانی و اضطراب مادر را بیشتر از قبل میکند.
او کتابهای قدغن و ممنوع میخواند. اندیشه، دیدگاه و جهانبینی پاول ولاسف به اندازهای عوض شده که مادر تعجب میکند. او حرفهای فرزندش دربارهی درس خواندن کارگران و فهمیدن علت دشواری زندگی را درک نمیکند. پاول همراه دوستاناش اعلامیه پخش میکند و حساسسیت دولت را برمیانگیزد. ماموران امنیتی به خانهی پهلاگی میریزند ولی مادر محکم میایستد و اجازه خودنمایی به آنها نمیدهد. درگیریها و دستگیریها بیشتر و بیشتر میشوند. به نظر میرسد صدای قدمهای انقلاب به گوش میرسد.
در بخشی از رمان «مادر» که با ترجمهی محمد قاضی توسط نشر علمی فرهنگی منتشر شده، میخوانیم:
«من اول ها از توهین مردم خیلی اوقاتم تلخ می شد ولی بعدا که خوب فکرش رو کردم دیدم که همهٔ اونها دل شکسته اند؛ هرکس می ترسه که از همسایه اش تو سری بخوره به همین جهت سعی داره که دست پیش بگیره تا پس نیفته»
۸- «مادر بودن»
همیشه مادران را با صفاتی مثل مهربان، دلسوز، از خود گذشته، فداکار، سنگ صبور، حامی و پشت و پناه و… همراه میکنند. ولی تکلیف مادرانی که به هر دلیل اینگونه نیستند چیست. آنهایی که آسیب دیدهاند، بیمارند، با مشکلات گوناگون دست به گریباناند، بار زندگی را به دوش میکشند و فرصتی برای همراهی با فرزندان و اطرافیان ندارند از این صفات بیبهرهاند و لعن و نفرین و حرف و سخن پشت سرشان گفته میشود، بیآنکه سزاوارش باشند.
کاترین می نویسندهی شناخته شدهی آمریکایی کتاب «مادر بودن / بهترین و سختترین شغل دنیا» را گردآوری کرد تا به کسانی که مادران سختی کشیده را بیعاطفه میدانند نشان دهد آنها چگونه از پس دشوارترین وظیفهی جهان برمیآیند.
او معتقد است مادری کردن بهترین و بدترین حرفهی جهان است زنان برجسته و شناخته شده را دور هم جمع کرده و از آنها خواسته از جنبهها و گوشه و کنار باشکوه، قشنگ، دلخراش و نفرتانگیز ماری بگویند.
هر کدام از زنانی که ماجرایشان را نوشتهاند برداشتهای کلیشهای، عامیانه، سطحی و رمانتیک مادری کردن را زیر سوال برده و ور واقعیاش را پیش چشم قرار دادهاند.
این کتاب مملو و سرشار از جملات الهامبخش، دردناک، خندهدار، غمانگیز و طناز است. نویسندههای این مطالب به صراحت نوشتهاند مادری کردن عشق همراه با خشم، عصبانیت، ستایش و مهربانی است.
در بخشی از کتاب «مادر بودن» که با ترجمهی زهرا ساعدی توسط نشر کتاب خوانا منتشر شده، میخوانیم:
«من هم فهمیدم وقتی بچهای را از درونت بیرون بکشند چه احساسی دارد؛ دختر اولم با عمل اورژانسی سزارین بعد از یک درد طولانی زایمان به دنیا آمد. زخمِ خودمْ برش فاناشتاین مدرن بود، یک برش افقی در امتداد بخش پایینی شکم، لبخندی هولناک که در گذر زمان به درزی نازک و نقرهای بدل شده است. درد سوزان و جدید بود، تپشی سوزناک در اعماق وجودم.»
۹- «دربارهی مادرم»
ادبیات عرب چهرههای شاخصی دارد. وزنهی شعرا در مقایسه با نویسندگان سنگینتر است. اما نویسندگانی هستند که شرایط را تعدیل کردهاند. طاهر بن جلون شاعر، رماننویس، مقالهنویس، روزنامهنگار و نقاش برجستهی مراکشی یکی از آنها است که تولیدات فکری و خلاقانهاش بیش از چهار دهه را در بر میگیرد. بیشتر کتابهای او به بیش از چهل و سه زبان ترجمه شدهاند.
طاهر بن جلون یکی از مشهورترین نویسندگان عرب است که در فاس مراکش به دنیا آمد. خانواده – چهار فرزند، سه پسر و یک دختر – در آپارتمانی کوچک در مدینه، بخش قدیمی و قرون وسطایی زیباترین شهر مراکش، زندگی میکردند. پدرش مغازهداری متواضع بود که ادویهجات را در مغازهی کوچکی در بازار میفروخت. بعدا آن را به خیاطخانه تبدیل کرد و در آن جلاباس (لباس بلند و گشادی که مردان عرب میپوشیدند) میدوخت.
بن جلون در پنج سالگی در مدرسهی قرآن ثبت نام کرد و حفظ و تلاوت قرآن را آموخت. دو سال بعد، وارد مدرسهای فرانسوی عربی شد. صبحها زبان فرانسه و بعدازظهرها عربی میخواند. او که دانشآموزی درسخوان بود خیلی زود احساس کرد باید روی پای خودش بایستد. بعد از پایان دوران دبیرستان در دانشگاه محمد پنجم رباط در رشتهی فلسفه تحصیل کرد. نوشتن را با عضویت در تحریریهی مجلهی ادبی Soufflés (نفسها) شروع کرد. در اواسط دههی ۶۰ میلادی به رفتار خشونتآمیز پلیس اعتراض کرد و در اردوگاه نظامی حبس شد. اولین دفتر شعرش را در سال ۱۹۷۱ منتشر کرد.
بیست و شش ساله بود که به فرانسه مهاجرت کرد. در حین تحصیل در رشتهی روانشناسی بالینی دانشگاه پاریس با روزنامهی لوموند همکاری کرد. تجربهی رواندرمانگری به او در نوشتن خلاقانه کمک کرد. جلون بر اساس روایتهای بیماراناش اولین رماناش را با نام «هارودا» در سال ۱۹۷۳ منتشر کرد. دو سال بعد به خاطر رمان «شب قدر» جایزهی گنکور را برد و سال ۲۰۰۸ از نیکلاس سارکوزی رئیسجمهوری فرانسه نشان لژیون دونور را دریافت کرد.
مادر مسلمان و زحمتکش که در نوجوانی ازدواج کرده و چارهای نداشته جز اینکه تواناییهایش را در بچهداری، خانهداری و شوهرداری نشان دهد. همیشه حامی شوهری بوده که چنگی به دل نمیزده و همهی عمر دست به دامان خداوند بوده تا بچههایش سالم بمانند و خطری تهدیدشان نکند. حالا او در دوران کهنسالی، فرتوت و بیمار، حافظهاش را از دست داده و برای پسرش حرف میزند. اسرار مگو را افشا میکند. عشقهای ناگفته، رنج و عذاب زندگی با مردی که دوست نداشته و … را به زبان میآورد. نویسنده درد کشیده، حرفهایش را شنیده و او را کشف کرده است.
بن جلون با درهمآمیختن تخیلات و اطلاعاتی که به دست آورده «دربارهی مادرم» را نوشته است. او زندگی مادرش را از نو بنا کرده. شادیهایش را تجسم کرده و غم و اندوهاش را تخمین زده. این کتاب رمان است. چون نویسنده چیزی از زندگی مادرش نمیدانسته، پس آن را ساخته.
در بخشی از کتاب «دربارهی مادرم» که با ترجمهی محمد مهدی شجاعی توسط نشر برج منتشر شده، میخوانیم:
«چند روز بعد، مادرم با لحنی که انگار تسلیم قضا و قدر شده است، بدون هیچ هیجانی به من گفت: دخترم فکر کنم ازدواج میکنی. پدرت موافق است چون خانوادهی پسری را که مادرش را دیدهام، خوب میشناسد، از ساداتاند، از فرزندان مولای ادریس، نجیباند، از نوادگان پیامبر عزیزمان هستند.»
۱۰- «مهیای رقصی در برف / روایت زنان از دل زندانهای گولاگ»
استالین جنایتکاری خونخوار و مجنون بود. کسی که جان میلیونها نفر را با هدف تصاحب قدرت مطلق و انقیاد شهروندان گرفت، شایستهی عنوان جنایتکار علیه بشریت است. او کسانی که علیه سیاستها و افکارش فعالیت میکردند را دستگیر و در دادگاههای فرمایشی محاکمه و در اردوگاههایی در سیبری و سایر نقاط بد آب و هوای شوروی زندانی میکرد. محبوسان در شرایط غیر انسانی گرسنگی و بیخوابی میکشیدند، بیکاری میکردند و فرو میپاشیدند. اکثریت مطلق زندانیها جان میدادند و معدودشان جان به در بردند.
مانیکا زگوستووا یکی از نویسندگان و مترجمان شناخته شدهی جمهوری چک است. او در خانوادهای سیاسی به دنیا آمد. پدرش زبانشناسی نامدار و یکی از حامیان اصلی و جدی جنبش بهار پراگ بود که سال ۱۹۶۸ با یورش وحشیانهی ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به پایتخت چکسلواکی قلع و قمع و به خاک و خون کشیده شد.
زبانشناس شناخته شده و خانوادهاش با استفاده از آژانس مسافرتی دولت چکسواکی به هندوستان سفر کردند و از آنجا به ایالات متحده منتقل شدند. مانیکا در آمریکا در رشتهی ادبیات، زیان و فرهنگ روسیه و اروپای شرقی تحصیل و شروع به تدریس کرد. به مسکو دعوت شد و با تعدادی از جان به در بردگان گولاک ملاقات و گفتوگو کرد و کتاب «مهیای رقصی در برف / زوایت زنان از دل زندانهای گولاک» را منتشر کرد.
بازماندگان، زنان فرتوت، بیمار، تهیدست و افلیجی بودند که شور زندگی داشتند. ۹ زن قصهی مقاومت، ایستادگی، پایداری و قدرت انسان در مواجهه با سختیها را روایت کردهاند.
در بخشی از کتاب «مهیای رقصی در برف / زوایت زنان از دل زندانهای گولاک» که با ترجمهی مسعود یوسفحصیرچین توسط نشر گمان منتشر شده، میخوانیم:
«وقتی مادربزرگم را با لباسهای کثیف و بدبو و موهایی مثل فرچه و با ساقهٔ درختی در دست در خانهمان دیدم از وحشت جیغ کشیدم. فکر کردم دارم یکی از جادوگران شرور داستانهای جنوپری را میبینم. پدربزرگم، که بابت برگشت همسرش سر از پا نمیشناخت، کوشید قانعم کند او را در آغوش بگیرم.»
دیدگاه خود را بیان کنید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامت گذاری شدهاند *